مریضی آقا یوسف و سرما خوردگی یگانه خاتون.....
سلام کوچولوهای شیطووووون خودم، آقا یوسف پریروز که خونه ی آقا بزرگ بودیم همش این ور و اون ور دویدی ،بعدش هم بعد از ظهر یهویی گفتی مامان حالم خوب نیست ،مسموم شدم،گلاب به روتون ،استفراقات دارم ،که هی و هی بالا آورد ،بچم خیلی اذیت شد ،الهی بمیرم برات عزیزم،همینجور بودی تا شب که اومدیم خونه هیچی نخوردی،و یه خورده قند داغ با خاکشیر برات درست کردم که یه ذره خوردی باز بالا آوردی ،بعد خوابیدی ،که همش ناله می کردی ، که نیمه شب بابا جون بیدار شد و دید تب داری ،پا شویت داد و من هم یه خورده آبلیمو بهت دادم که خوردی و یه خواب راحت رفتی عزیزم و دیگه خوب شدی خدا رو هزار مرتبه شکر ،و اما یگانه جونم ، من در حال شستن آشپز خونه و یگانه جون در حال آب بازی و بعد هم یه سرما خوردگی و کم اشتهایی و دوباره سرفه های خشک شبانه و آبریزش شدید بینی عزیزم ،انشا الله زود خوب شی گلم، فعلا خدا نگهدارتون