کلافگی اینروزای من..........
سلام به همه ی دوستای گلم خوبین ،خوشین ، سلامتین ،اوضاع بر وفق مرادتون هست ،انشا الله که همینطوره.
نمی دونم چرا این چند روزا دست و دلم به کار نمی ره و همش کلافه ام.......
یگانه پرنسس کوچولوی من دیگه کامل حرف میزنه و دلبری میکنه ،برا خودش لباس انتخاب می کنه و می پوشه اما به طرز خیلی خنده داری. .......
شبا ساعت سه یا چهار از خواب پا میشه انگار که کوکش کردیم ،مامان یا بابا چایی موکام به زبون خودش یعنی می خوام ،اگه پا نشیم دیگه خودشو هلاک می کنه از بس این شیطونک چایی دوست داره ،دیگه پا میشیم به هر نحوی هست و بهش چایی اونم تو شیشششششه میدیم ،وای وای وای دیگ چی بگم ،از ریخت و پاشایی که تمومی نداره کلافه شدم هر چی جمع می کنم دوباره خونه بازار شام هستش ،هر چی رژ لب با ضد آفتاب من داشتم همه رومالیدی به سر و صورتت وااااااا ی چی کار کنم خدایا کلافه ام. ....
الان هم یه ساعتی هست که از خونه عمه جووووون اومدیم خونه ،آخه دخمل عمه جووون فاطی یه نی نی بدنیا آورده دختر ،اسمش هم رومینا ،امروز روز ششم تولدش هست