نا گفته های اینروزا................
سلام شیطونکای عزیز و نازم سلام به شما دوست جونای گل خودمچی بگم از این چند وقت که خیلی سرم شلوغه و یگانه خانومم هم داره دندون در میاره و هی غر و غر،اشتها که اصلا نداری ،کلاس ایروبیکم هم به خاطر خانم فعلا لغو شده تا ببینم چی میشه چون ساعت سه کلاس شروع میشه. یگانه خانم پنجم ،ششم عید بود که از شیر گرفته شدی ،چون که خیلی داشتی اذیتم می کردی و من اون روزا حالم اصلا خوب نبود و یه بار دیگه می خواستم از شیر بگیرمت که همه مخالفت کردن که گناه داره و از این حرفا،ولی اینبار موفق شدم و نسبتا خوب بودی و خیلی اذیت نکردی. از حال و هوای اینروزای دخمل بگم که حرف زدنت کامل شده ،فقط یه خورده شل حرف می زنی برامون که دلم می خواد گازت بگیرم ،که البته میگیرم و یه چی خوشمزه بهم میگی. از یوسف گلم بگم که دوره بعدی کلاس قرآنت شروع شده و رسیدی شهرک الفبا و درس سوم ،چهارم هستی ،حروف رو که بهتون یاد میدن ،یگانه گوش می ده تو خونه بلبل زبونی می کنه مثلا من میگم: الف صدا یگانه میگه:میکشه ،ندارررررررررره . من میگم :جیم تو دلش ،یگانه : دوده داررررره /جوجه داره/،به بابایی تازگی ها میگی حججججججججججت ،نمیگی بابا و یوسف عزیزم اون سری از کلاس قرآن رو براشون جشن گرفتن و براشون جایزه دادن که البته خودمون تهیه کردیم /یه بازی که شامل شطرنج /تخته نرد /مار پله و ....بود که مبارکت باشه پسرم این هم سیبی هستش که برا هر بار جواب دادن یه برچسب میخورد............ این هم پایان نامه ی حفظ موضوعی قرآن/که به یوسف عزیزم دادند...... بعدش هم دخمل شیطووون من همش داره را به را تو خونه راه می ره و شال میندازه وکیلیپس به موهاش میزنهبچم کیلیپسش برا خودش کفشاتو می پوشی و میگی کفش تق تقی و همش در حال خرابکاری هستی فعلا خداحافظ.