آخیش.............
سلام دوستای نازنین وبلاگی سلام دختر شیرین زبان و پسر عزیز عزیزای من امروز وقت داشتم /برا دکتر احمدی دفتر مشاوره تغذیه حالا ماجرا از اونجا شروع شد / که در ضمن با عمه جووون فاطی رفته بودیم /که آقا یوسف با بابایی رفتی و اما یگانه شیطوووون من با من و عمه جووون تشریف آوردین که یگانه به محض وارد شدن شروع به خرابکاری کردن اول از همه یه گل طبیعی بود که شما دمار از روزگار اون گل بی زبون در آوردی که اونجا یه سطل زباله بود که فقط پر شد از برگایی که شما از این گل بی زبووون کندی که من حالا این هیچی ،رفتی زیر میز منشی و کلید کیس رو زدی و رایانه رو خاموش کردی ،که منشی با عصبانیت گفت ،این بچه مال کی ،بیاین بگیرینش ،حالا عمه هی اینور بگرد اونور بگرد ،میگه کجاست ،منشی گفت خب زیر میز . خب حالا از رژیم بگم که الان نزدیک یکسال هست که داره دنبال میشه ،واما امروز برای گرفتن پایان دوره رفتم ،که خانم دکتر خیلی تحسینم کرد و گفت واقعا خیلی خوب پیش رفتی ،و رژیم رو گرفتم و وراه افتادیم به سمت خونه تو راه وایسادیم نماز خوندیم و دوباره راه افتادیم و الان که تو خونه هستیم و شما دو تا کله پوک از فرط خستگی خوابتون برده و من هم با چشمان خواب آلود مینویسم البته خانم دکتر گفت که باید یه ماه بیای برای کنترل اینم از این ماجرا .............